Face off

سلام به همگی. 

من سینام. همه منو می شناسید. 

اما از امروز دوباره شدم مونا. نپرسید چرا؟ 

اینقدر دلیل دارم برای این کارم که حد و حساب نداره. 

فقط چون می دونم همه اتون توی تمام این مدت کنارم بودید و همه ی حرفامو شنیدید، می نویسم تا بدونید چی شد که این تصمیم رو گرفتم. 

دلیل 1: چون دارم برای شما می نویسم، پس اولین دلیل رو اونی می نویسم که مربوط به شماست. مونا شدم چون اگر سینا می موندم واسه همیشه شما رو از دست می دادم. یعنی باید ترک تحصیل می کردم. 

دلیل 2: مونا شدم چون اگر نمیشدم باید انجمن رو می ذاشتم کنار. انجمنی که اینقدر براش زحمت کشیدم تا به اینجا برسه و بتونم با لذت توی جلساتش بشینم و نوشته هام رو برای بقیه که می دونم براشون مهمه بخونم. 

دلیل 3: مونا شدم چون پدر و مادرم از غصه ی من پیر شدن. من خودخواه نیستم. خواستم که باشم تا همیشه سینا بمونم. اما نتونستم. لعنت به من که توی ذاتم یک ذره هم خودخواهی نیست. 

دلیل 4: مونا شدم چون خواهرم شرمش میومد به خانواده ی نامزدش در مورد من بگه و چیزی نمونده بود که به خاطر این موضوع، نامزدیش به هم بخوره. 

دلیل 5: مونا شدم  چون می تونم با خودم کنار بیام. تو خودم همه چیز رو خفه می کنم. مهم نیست... اما دیگرون نمی تونن با خودشون کنار بیان و تو خودشون چیزی رو خفه کنن. 

دلیل 6: مونا شدم به خاطر اون پری کوچیکی که همه زندگیش من بودم و لحظه لحظه ی زندگیش به خاطر من عذاب شد و با خانواده اش و حتی با خودش جنگید. اما خسته تر از اون بود که بتونه بازم بجنگه. 

 

اینهمه که گفتم تا نصف دلیل اون چیزیه که برای خودم دارم.  

 

دیگه هیچی برام مهم نیست. نه زندگی نه آدماش. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد